تو را با غیر می بینم ، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری زدستم بر نمی آید
نشستم ، باده خوردم ، خون گرستم ، کنجی افتادم
تحمل می رود ، اما ، شب غم سر نمی آید
نویسنده : Rahman
.
تو را با غیر می بینم ، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری زدستم بر نمی آید
نشستم ، باده خوردم ، خون گرستم ، کنجی افتادم
تحمل می رود ، اما ، شب غم سر نمی آید
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 69
بازدید ماه : 92
بازدید کل : 53212
تعداد مطالب : 99
تعداد نظرات : 204
تعداد آنلاین : 1