تو را با غیر می بینم .

 

تو را با غیر می بینم ، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری زدستم بر نمی آید

نشستم ، باده خوردم ، خون گرستم ، کنجی افتادم
تحمل می رود ، اما ، شب غم سر نمی آید





نویسنده : Rahman